You must love me... P12

بچه ها فصل امتحانات شروع شده و از اون جایی که من کارنامه ی میان ترمم رو عالیییی دادم باید یه گوهی برای کارنامه ی ترم اولم بخورم وگرنه مردودم.
آخه معلم خر ما مثبت ها و پرسش ها رو که حساب نکرده دقیقا نمره ی امتحانا رو گذاشته از عمد. 😶
و من هم به این مثبتا تکیه می کنم چون همیشه امتحانامو میرینم و الان هم خانوم اعظم برداشته مثبتا رو نذاشته بنده گیرم. 😞
آخه بیناموس ما خودمون برای درسا جر میدیم تا توی پرسشا 20 بشیم بعد الان برامون میرینی؟!
بعدشم این چه سمیهههههه من توی کاربرگ کلاس اولی داداشم پیدا کردم آخه یعنی چیییییییی
خب برگردیم.
یه هفته بعد
شب
هرماینی ویو
خدا رو شکر این یه هفته رو با سلامتی از آمبریج گذروندم و با هری و رون داشتیم به سمت سالن غذاخوری می رفتیم آخه این رون همیشه ی خدا گشنشه.
توی راه دراکو رو دیدم که بهم گفت
دراکو: هرماینی.... کارت دارم.
هری که کفرش دراومده بود و رون هم مثل دراکو ندیده ها دراکو رو نگاه می کرد. 😑
هرماینی: خب.... باشه
هری: چی چی باشه! اصلا تو باهاش چیکار داری؟
دراکو: به تو چه پاتح!
متیو همون لحظه از راه رسید.
متیو: هی پاتر کاری باهاش نداره جزوه ازش می خواد.
هری: از کی تا حالا از هرماینی جزوه می گیرید؟
متیو: الان حوصله ی بحث باهات ندارم.
هرماینی: سریع میام هری
هری چشم غره ای رفت و بعدش گفت
هری: باشه
با دراکو و متیو راه افتادیم که متیو چیزی دم گوش دراکو گفت و بعدش ازمون جدا شد و منو دراکو موندیم که دراکو منو برد به سمت برج نجوم.
با دیدن منظره ی روبه روم موندم..... خیلی قشنگ بود..... واقعا فکر نمی کردم اینجا انقدر قشنگ باشه......
دراکو: خب.....
هرماینی: خب که چی؟
که یهو دیدم دراکو جلوم زانو زد و انگشتری رو در آورد و گفت
دراکو: خب..... ازت می خوام دوست دخترم بشی....
هرماینی: واقعا؟ اصلا فکر کردی؟ والدینم زنده زنده می کشَنَم و بابای تو هم.... هوففف..... خیلی نفهمی...
دراکو: خب میدونی.... تا الان می تونیم مخفی باهم باشی و کسی هم خبر دار نمیشه.....
هرماینی: فکرت مسخرس
دراکو: لطفا.... میدونم دوسم داری....
هرماینی: باشه ولی آروم پیش میریم.
که انگشترو دستم کرد و بلند شد و بغلم کرد و گفت
دراکو: مرسی
دیدگاه ها (۰)

ببینید چی آوردم براتون

You must love me... P11

You must love me...

You must love me... P7

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط